چرا سرمایهداری نمی تواند مشكلات زیست محیطی را حل كند؟
علت این وضعیت اضطراری چیست؟
چرا محیط زیست و طبیعت تخریب میشود؟
آیا مشکل صرفا طمع و حرص و آز شركتها است؟ جهل است؟ «طبیعت بشر» است؟ شاید هم علت را باید در خودِ علم جست و جو کرد؟
در سپتامبر ۲۰۰۹، دولتهای جهان در كپنهاگ دانمارك، گرد هم آمدند. آنها بدنبال توافقی بودند كه بتوانند حداقل از سرعت تغییرات اقلیمی كم كنند. اما به جای اینكه جلسات جدی علمی برگزار شود كه بتواند به تدابیری برای حل این مشكل اضطراری دست پیدا كند، مساله به گونهای دیگر
جلو رفت.
قدرتهای بزرگ، به ریاست امریكا، در مقوله محیط زیست با هم رقابت داشتند. این كشورها، كه از همه بیشتر در آلوده كردن محیط زیست مقصرند از مذاكرات اقلیمی برای تامین منافع خود و اهرمی برای فشار به یکدیگر و بهره جویی از كشورهای فقیر استفاده کردند. كشورهای فقیری كه بیشترین آسیب را از این تغییرات محیط زیستی دیدهاند. (باید بدانیم که در راس این قدرتهای بزرگ امریكا قرار دارد كه بیش از یك چهارم كل دی اكسید كربن آلاینده اتمسفر را تولید میكند.)
درها به روی معترضینی كه برخیشان زندگی خود را وقف حفاظت از این سیاره کردهاند بسته بود. اغلب دستگیر شدند و اینجا و آنجا توسط پلیس كتك خوردند. نتیجه نهایی این بود: وعدهای بی معنی و توخالی که هیچ دردی از محیط زیست دوا نکرد.
چرا؟ آیا قدرتهای بزرگ نادانتر و وقیحتر و فاسدتر از آنند که بتوانند پاسخگوی این نیاز باشند؟
یا این که مسئله ریشه دارتر از این است؟
رشد سرطانی، ادغام فلج كننده
برای پاسخ به این سوالات، لازم است به سیستم اقتصادی و سیاسی كه در آن زندگی میكنیم یعنی سرمایهداری گریزی بزنیم. باید روابط اقتصادی را که در زیربنای جامعه عمل میکند بررسی کنیم و در نهادها و ایدههایی كه بر این پایه رشد کرده و آن را تحکیم میکنند دقیق شویم.
سرعت رشد بار آوری کار بشر در دوران سرمایهداری در تاریخ بی سابقه بوده است. اما این رشد بر پایه استثمار بسیار شدید نوع بشر در سراسر جهان و چپاول وحشیانه كره زمین بنا نهاده شده است. توسعه بی مانند با تخریب بی مانند همراه شده است. سرمایهداری بر پایه «هولوكاست آفریقا» رشد كرد ـ با بردگی و كشتار ۱۱ میلیون نفر از مردم آفریقا؛ با كشتار دسته جمعی بومیان امریكا؛ در کشورگشاییها و انتشار بیماری و کار کشیدن تا حد مرگ در معادن نقره. سرمایهداری از استثمار كودكان و مهاجران رونق گرفت؛ رکودهای مخرب و دو جنگ جهانی به همراه داشت. امروز هم سرمایهداری در مرحله امپریالیسم بانی و یا پشتیبان جنگها و تجاوزات خونین علیه مردم آفریقا، آسیا و امریكای لاتین است. و اكنون، سرمایهداری عامل تخریب محیط زیست هم هست و موجودیت نوع بشر را به خطراند اخته است.
سرمایهداری جهان را در یک کل واحد ادغام کرده است. اما این ادغام کردن به غایت نابرابر است. تعداد انگشت شماری از كشورهای ثروتمندتر جهان را در تسلط خود گرفته و بین خود تقسیم کردهاند. رونق و شكوفایی نسبی قدرتهای امپریالیستی (ثروتی كه قادر نیست استثمار و فقر میلیونها نفر را در آسیا، آفریقا و امریكای لاتین پنهان كند) بر پایه رنج و فقر بی حساب مردم در آفریقا، آسیا و امریكای لاتین به وجود آمده است. قدرتهای امپریالیستی مانند امریكا، ژاپن و اتحادیه اروپا، انگل وار از كل این سیاره تغذیه میکنند. امپریالیستها از طریق سرمایه گذاری و توافق نامههای تجاری، كنترل تكنولوژی و تسلط بر بازارها، كنترل منابع جهان را در دست میگیرند. آنها با ولع فراوان این منابع را میبلعند و به جای آن آلودگی را به کشورهایی كه مورد چپاول و ظلم قرار دادهاند بر میگردانند. كشورهای گوناگون و مردمان مختلف اساسا به شکلی نابرابر با این بحران روبرو هستند و آنان كه در كشورهای امپریالیستی زندگی میكنند، اغلب از وخامت این بحران بی اطلاعند.
به چند نمونه نگاه کنیم:
- وقتی كه شرکتی نظیر تکزاکو نفت را در جنگلهای بارانزای اكوادور استخراج كرد، نفت و آب آلوده سمی را به همه جا پاشید و جاری ساخت، جنگلهای بکر و دست نخورده را از بین برد و مردم را هم کشت. وقتی شركت نفتی شِل، همین اعمال را در نیجریه انجام داد، مردم اُگونی كه ساکن آن سرزمین هستند در برابر این حفاری مقاومت كردند. حکومت نیجریه مردم را دستگیر كرد و 9 نفر را اعدام كرد. کِن سارو ویوای نمایشنامه نویس هم در میان اعدام شدگان بود. تنها ویژگی این دو نمونه این است که در موردشان اطلاع رسانی شده است. این گونه جنایتها به طور مکرر در كشورهای آسیا، آفریقا و امریكای لاتین رخ میدهد و شرکتهای بزرگ نیز همواره در ارتباط با حکومتهای محلی و نهایتا با حمایت ارتشهای قدرتهای امپریالیستی وارد عمل میشوند.
- از زمانی كه كشاورزی تجاری «به یُمن» جهانی سازی، در سرتاسر جهان گسترش یافته، سیستمهای عظیم صنعتی تولید غذا را ایجاد کرده که وابسته به مقادیر معتنابهی مواد پتروشیمی است و حجم عظیمی از پسماندها را ایجاد میکند. نتیجه، انهدام زیستگاههای طبیعی است. به عنوان مثال، درختهای جنگلهای بارانزای آمازون را قطع میکنند تا برای پرورش دام و کشت دانههای سویا جا باز کنند. این روند، كشاورزی سنتی و معیشت صدها میلیون كشاورز و دهقان را نیز نابود كرده است. دهها میلیون نفر به محلههای بسیار فقیر و كپرنشین شهرها رانده شدهاند؛ بقیه مردم كه توانستهاند به كشاورزی ادامه دهند، به بهای انتقال به درون جنگلها و قطع درختان بوده است.
- فرایندی که در بالا توضیح داده شد پیامدهای دیگری نیز دارد. از جمله این که به همراه سایر تحرکات سرمایهداری، به رشد محلههای وسیع فقیرنشین و حلبی آبادهای كلان در آفریقا، آسیا و امریكای لاتین انجامیده است. این شهرها كه از شدت جمعیت دارند میترکند امروزه بیش از یك میلیارد نفر را در خود جای دادهاند. از لاگوس در نیجریه، تا مكزیكوسیتی تا بمبئی در هند و چند دوجین شهر دیگر، مردم هوای آلوده تنفس میكنند و از آبهای آلوده میآشامند و بچههایشان در رودخانههایی مملو از فضولات انسانی و شیمیایی بازی میکنند.
- مناطقی از آفریقا و چین به آشغال دانیهایی برای زبالههای الكترونیكی (شامل تجهیزات كامپیوتری دور انداختنی و مواد معدنی و شیمیایی و سمی) تبدیل شدهاند. زبالههای صادراتی از كشورهای پیشرفته سرمایهداری که مردم و سرزمینها و آبها را آلوده میسازند.
- آنچه از چپاول وحشتناك محیط زیست و مردم کره خاكی، و ظلم و نابرابری ناشی از آن پاسداری می کند، ارتشهای قدرتمند و بی رحماند. اینجا به ویژه به ارتش امریكا اشاره کنیم كه خود به تنهایی بزرگترین مصرف كننده نفت در جهان است. (رجوع شود به فصل «راز مگوی سرمایهداری: ارتش امریكا یكی از بزرگترین عوامل آلودگی جهان است» در همین جزوه.)
وقتی میگوییم سرمایهداری یك سیستم است یعنی چه؟
آیا چیزی در ذات سرمایهداری نهفته است كه به این طریق عمل میكند و این وضع را بوجود آورده؟
هر جامعهای یك سیستم است. یعنی مثل یك بازی، بر اساس قوانین مشخصی عمل میكند. اگر قوانین نقض شوند، سیستم كار نمیكند. به قوانین بسكتبال یا فوتبال فكر كنید. وقتی بازیكن به زمین میرود، نمیتواند هر كاری كه دلش خواست انجام دهد. اگر بازیكن بسكتبال بخواهد مانند بازیكن فوتبال توپ را با پا شوت کند، چون این بهترین راه فرستادن توپ به انتهای زمین است، مرتكب پنالتی و خطا شده است. اگر این كار را تكراركند، از زمین بازی اخراج میشود. بنابراین باید قوانین را دانست. و فهمید كه آیا میشود با اصلاح قوانین؛ بازی را بهتر کرد یا اصلا باید سراغ یک بازی دیگر رفت؟
این موضوع در مورد سیستم سرمایهداری نیز صادق است. بله، سرمایهداران به شکل فردی و گروهی این بحران را بوجود آوردهاند. اما باید ببینیم که شاید قوانین این بازی خاص است که به این بحران انجامیده. باید ببینیم آیا میشود با کار در چارچوب همین قوانین سرمایهداری و یا شاید اصلاح و تعدیلشان این بحران را حل کرد؟ یا نه، این سرمایهداری است که باید برود؟ آینده حیات به درک صحیح این مسئله بستگی دارد.
نكته اساسی این است كه: سرمایهداری به مثابه یك سیستم، نمیتواند با محیط زیست به شیوهای پایدار و منطقی تعامل كند ـ حتی اگر سرمایههای منفرد و یا گروههایی از سرمایهداران هم صادقانه خواهان چنین چیزی باشند.
سرمایهداری نمیتواند اثرات چند جانبهای را كه زاییده فرایند تولیدش است حل کند. سرمایهداری نمیتواند برای نسلهای آینده برنامه ریزی کند.
چرا؟ چون سرمایهداری یا بلوكهای سرمایهداری، وقتی با یكدیگر به عنوان رقیب مواجه میشوند، گاهی با هم همكاری میكنند، اما اصولا هركدام باید روی هر مزیتی که پیش میآید دست بیاندازد تا دست رقبا را کوتاه کند و گر نه این رقیب است که دستش را کوتاه میکند و او را به زیر میکشد. این محرک پایهای عملکرد سرمایهداران منفرد است و به همین دلیل است که در کنفرانس اخیر کپنهاگ در مورد تغییرات اقلیمی قدرتهای بزرگ نتوانستند بر سر یک عمل موثر به توافق برسند.
قانون شماره یك سرمایهداری: هر چیزی كالا است و برای کسب سود باید به هر کاری دست زد
سرمایهداری به هرچیزی بعنوان كالا نگاه میكند. كالا چیزی است كه تولید شده تا مبادله شود، تا فروخته شود. البته کالا برای این که مبادله شود ـ برای این که یک نفر آن را بخرد ـ باید مفید باشد. در جوامع گذشته، مردم برای استفاده مستقیم خود تولید میكردند و سپس میتوانستند آن را با چیزهای دیگری كه نیاز دارند، معاوضه كنند. در جوامع سرمایهداری امروز همه چیز برای فروش به دیگران تولید میشود (برای مبادله) و این سلطه تقریبا همه گیر و جهانشمول تولید و مبادله کالایی است که سرمایهداری را از جوامع گذشته متمایز میکند. اما چیز دیگری نیز در مرکز و قلب آن قرار دارد: معیار اندازه گیری و محرك هر تولیدی سود است.
با سرمایهداری، تفكر و نگاهی كه همه چیز را کالا و منبع بالقوه سود میبیند به همه جا نفوذ میکند. این تفکر به هر عرصهای راه میگشاید؛ به نوع نگاه مردم به دیگران، به خودشان و البته به طبیعت. برای سرمایه، طبیعت یا چیزی است كه میشود غارت کرد یا تحفه ای است که ارزشش دانسته نیست و میشود شیرهاش را کشید و به درون ماشین سودمحور تولید کالایی سرازیرش کرد. حتی به فجایع زیست محیطی هم در درجه نخست بعنوان «فرصتی برای سودآوری» نگریسته میشود ـ همان چیزی كه امروزه در رویکرد نسبت به آب شدن كوههای یخی قطب در نتیجه استفاده وسیع از سوختهای فسیلی شاهدیم. آب شدن این کوهها یک تراژدی بزرگ و ضایعهای وحشتناک است و همه چیز از جمله زندگی بشر را به طور جدی به خطر میاندازد. اما برای سرمایهداران امریكا، كانادا، نروژ و روسیه، بهره برداری از منابع و ذخایر غنی سوختهای فسیلی جدید که در زیر یخهای در حال آب شدن دریای بارنتز و اقیانوس منجمد شمالی قرار دارند یك نعمت است. گرم شدن زمین، زمینهای بكری را برای بهره برداری سرمایهداری رونمایی كرده است. و این باعث تشدید گرمایش و وخامت اوضاع میشود.
قانون شماره دو سرمایهداری: تولید به صورت خصوصی به تملك میآید و محرک آن حكمِ «یا توسعه، یا مرگ» است
تولید سرمایهداری ذاتا «خصوصی» است. اقتصاد به واحدهای جداگانه و در حال رقابت مالكیت و كنترل سرمایهداری تقسیم شده است. هر واحد سرمایه برای بقا باید برای سهم بازار و پایین آوردن هزینهها با واحدهای دیگر بجنگند. اگر هم توافقی صورت میگیرد یا برای تشکیل اتحاد در نبردهای بزرگتر است و یا آتش بسهای موقت. بنابراین، هر سرمایهدار یا بلوك سرمایهداری، باید از این حكم اساسی پیروی نماید: توسعه بیاب یا بمیر.
هر واحد اصولا باید نگران موجودیت خودش و فعالیتهای خودش باشد ـ نگران «تحقق سرمایه گذاری»اش که در سود و گسترش معنی میشود. یك سرمایهدار منفرد، كه مثلا یك كارخانه فولاد باز كرده، هزینهها و بهره وری كارخانه فولاد را با حسابرسی سخت و اكید در كنترل دارد. اینكه در بیرون آن چه اتفاقی میافتد ـ به عنوان مثال، آلودگیهای ایجاد شده توسط كارخانه فولاد چه بر سر هوا میآورد ـ از دایره حساب و کتاب او خارج است. وقتی منافع سرمایهدار ایجاب میکند که درختان جنگلهای بارانزای اندونزی را برای استفاده از الوار قطع کند و به جای آنها نخل روغنی برای «سوخت سبز» بکارد، دیگر نه مقادیر عظیم کربن که به آتمسفر وارد میشود را محاسبه میکند و نه نابودی زیستگاه اورانگوتان و ببر سوماترا را.
در اقتصاد حاکم ببرها و بوزینهها (یا هوا و آب)، همه «بیرون گود» هستند. تخریب محیط زیست و تهی شدن منابع هیچ اهمیتی ندارد. انقراض تمامی گونهها، نقصهای مادرزادی و بیماریهایی كه زندگی كودكان را نابود می كند، همه «خارج از دایره» محاسبات سرمایهداری هستند. كمپانی نفتی شل، برای استخراج نفت در دلتای نیجر در شرق آفریقا، خاك و آب منطقه را به شدت آلوده کرده است. سوختن نفت، گازهای گلخانهای را افزایش میدهد و اثرات آن گریبانگیر نسلهای آینده میشود. اما هیچكدام از این اثرات، در دفترهای حسابرسی شركت شل ثبت نشده است. هر واحد سرمایهداری نگاه میكند كه در محیط بیرون از خود، از چه چیزی میتواند سواری مجانی بگیرد.
از آنجا که سرمایه به طور خصوصی کنترل و تصاحب میشود و از آنجا که بین سرمایه های مختلف رقابت مرگ و زندگی جریان دارد، امکان تولید آگاهانهای که در سطح جامعه هماهنگ شود وجود ندارد. جایی برای برنامهریزی دراز مدت که تأثیرات و ارتباطات زیست محیطی را منظور کند نیست. اثر این توسعه در اكولوژی جنگلهای بارانزا یا اقیانوسها در نظر گرفته نمیشود. یا هر وقت كه اصلاحاتی برای مهار آنها تصویب میشود، سرمایهداری مجبور است برای زیر پا گذاشتن یا دور زدن آن قانون تلاش کند. افقهای سرمایهداری كوتاه مدت است چرا كه باید راههای بازگشت سریع سرمایه را پیدا کند. عواقبی که ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ سال آینده به بار میآید اهمیتی ندارد.
وقتی سرمایهداران تکزاکو، همانطور كه در بالا گفتیم، آبهای مورد استفاده مردم اكوادور را مسموم کردند، کارشان صرفا ناشی از حرص و طمع نبود (هر چند که حرص و آزشان حد نمیشناسد). آنها نگران این بودند كه اگر به استخراج حداکثر سود کمر نبندند سرمایهداران دیگری که در جایی دیگر هزینهها را به حداقل رساندهاند دخلشان را بیاورند.
قانون شماره سه سرمایهداری: امروز سرمایهداری از طریق سلطه امپریالیستی بر ملتهای تحت ستم و رقابت استراتژیك بین قدرتهای امپریالیستی ادامه حیات میدهد
در میانه سده نوزده میلادی سرمایهداری عبور از مرزهای خود را آغاز کرد. با سرمایه گذاری در آسیا و آفریقا و امریكای لاتین، سرمایه نفوذش در این کشورها را عمیقتر كرد و كنترل ساختارهای سیاسی و اجتماعیشان را در دست گرفت ـ و این کار را یا از طریق استعمار آشكار، یا با سلطه غیر مستقیم استعمار نوین و از طریق «قشر ممتاز بومی» انجام داد. قدرتهای امپریالیستی جنگها به راهاند اختند و دست به تجاوزات نظامی زدند و ضایعات بیشمار و تلفات سهمگین به جا گذاشتند. در تهاجم امریكا به فیلیپین، در استعمار الجزایر توسط فرانسه، یا سركوب مقاومت در هند توسط انگلیس، صدها هزار كشته بر جای ماند. در طول حكومت هولناک بلژیك در كنگو، بیش از ده میلیون انسان یا به قتل رسیدند و یا از فرط خستگی، بر اثر قحطی، سرما، بیماری و یا در نتیجه اختلالات تولید مثلی از بین رفتند.
قدرتهای سرمایهداری مثل باندهای مافیایی هستند، بر سر منطقه نفوذ مرتب به جان هم میافتند و برای تقسیم کره زمین درگیر جنگ با یکدیگر میشوند. این علت جنگ جهانی اول و علت اصلی جنگ جهانی دوم بود. با همین محرک بود که امریكا، شوروی سابق را به استفاده از سلاحهای اتمی تهدید میکرد ـ سلاحهایی كه خود به تنهایی میتوانند حیات را در كره زمین منقرض كند. نهایتا برتری ارتش امریكا به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد و عصر جهانی سازی تحت سلطه آمریکا آغاز شد. اما این رقابت دائما در فرمهای جدید تكرار میشود. همین رقابت بود که نگذاشت در جلسه کپنهاگ یک توافق موثر صورت بگیرد.
همان طور كه در بخش ابعاد بحران نشان دادیم، موقعیت بحرانی امروز در عرصه محیط زیستی، نابرابری عظیم جهانی را به طور فشرده منعکس میکند. مردم کشورهای تحت سلطه میبینند كه آبها و هوای تنفسشان كاملا آلوده شده است، كشاورزیشان از بین رفته است، زمینهایشان دیگر حاصلخیز نیست؛ فرزندانشان ناقص به دنیا میآیند و آیندهای چنان تیره و تار انتظارشان را میکشد که حتی در تصور مردم کشورهای امپریالیستی هم نمیگنجد. قحطی و گرسنگی، آنها را به اعمالی (نظیر قطع درختان جنگلها و شکار گونههای کمیاب) سوق میدهد که وضعیتشان را بدتر هم میکند. هر روز چشم به جهانی باز میکنند كه ادامه مصرف سوختهای فسیلی، موجودیت کشورهای جزیرهای اقیانوس آرام و سرزمینهای پست و پر جمعیتی مانند بنگلادش را تهدید میکند. واقعیت این است که اگر این جریان ادامه پیدا کند زیر آب رفتن این کشورها مسجل است.
شش دلیل بر اینكه چرا قوانینی كه توسط دولتها تصویب شده هیچ قدمی در راه حل مشكل نیست
برخی خواهند گفت: «خب، سرمایهدارها را اگر ولشان کنی خیلی کارهای بد میکنند. اما قوانین زیادی وضع شده که به فعالیتهایشان مهار میزند و این قوانین اغلب تاثیرگذارند. چرا سعی نکنیم برای اصلاحات بهتر و بیشتر فعالیت كنیم؟»
این افراد به برخی «موفقیتهای محیط زیستی» که تحت همین سیستم به دست آمده هم استناد میکنند. به عنوان مثال، توافقات بینالمللی که جلوی استفاده از کلوروفلوئوروکربنها (ک.ف.ک. CFC) را که آسیب فراوانی به لایه اُزون زده بود گرفته است؛ تولید بارانهای اسیدی در ایالات متحده كاهش پیدا كرده است؛ تالابهایی مانند دریاچه ایری تمیز شدهاند؛ قانون هوای پاکیزه نیز از جمله این مثالهاست.
جواب چیست؟ این درست است كه قوانین و مقرراتی وضع شده كه در مواردی تخریب محیط زیست را محدودتر کرده و استانداردهای بهتری را جلو گذاشته است. اما یك بررسی دقیقتر نشان میدهد كه با این تلاشها اصلا نمیشود از پس مشکل بر آمد.
۱. اول از همه، این که تا چه حد به مشکلات پرداخته شود بستگی دارد به اینکه چنین کاری در سود دهی و کارکرد کلی یک کشور سرمایه داری نقش اساسی بازی کند. این که تعدادی از شرکتها به جای ک.ف.ک از مواد دیگری استفاده کردند و این باعث شد تخریب لایه اوزون متوقف شود، یک چیز است و این که یک کشور بالکل سوختهای فسیلی را کنار بگذارد یک چیز دیگر. مورد اول، فقط معدودی از شرکتها را در بر میگیرد. اما مورد دوم، اساس اقتصاد كشورهای سرمایهداری و به ویژه سلطه آمریکا بر سراسر جهان را نشانه میگیرد.
۲. «دستاوردها»ی حاصل از تمیز كردن آب و هوا در داخل امریكا را باید در متن تصویر كلی تداوم تخریب محیط زیست دید. هر چند كیفیت هوای امریكا، بعد از ۳۸ سال فعالیت «قانون هوای پاکیزه» در برخی موارد تا حدی بهتر شده اما هنوز یک سوم مردم در مناطقی زندگی میکنند که سطح آلودگی بالاتر از سطح استاندارد «آژانس حفاظت از محیط زیست» است. و یک پنجم مردم ساکن مناطقیاند که در تمام طول سال سطح آلودگی هوای آنجا به علت وجود ریزگردهایی نظیر دوده، بالا و ناسالم است. و این را هم توجه داشته باشید: این خطرات بیشتر متوجه اقلیتهای ملی تحت ستم است یعنی سیاهان، لاتینوها، سرخ پوستان و سایر «رنگین پوستان» و فقرا. یا به تلاشهایی كه برای پاك كردن آب ها انجام شده نگاهی بیاندازیم. بعد از ۳۰ سال که از اجرای استانداردهای آژانس حفاظت از محیط زیست میگذرد این آژانس میگوید كه در سال ۲۰۰۲ بیش از یك سوم رودخانهها و نصف دریاچههای مورد بررسی، استانداردهای مربوط به آلودگی را برآورده نمیکنند. بسیاری از ماهیها، پستانداران، خزندگان، گلها و دوزیستان در امریكا در خطر انقراض قرار دارند. و این به علت حجم بالای مواد شیمیایی سمی (مانند آفت كشها، حشره كشها و غیره) است كه در طبیعت ریخته میشود. در این زمینه مثالهای دیگری نیز هست. مثلا طرح معامله شرکتهای سرمایهداری برای گرفتن مجوز آلودگی. یعنی قوانین تصویب شده برای جلوگیری از آلودگی، زمینه ساز انواع و اقسام فساد مالی و تقلب هم هست.
۳. اگر هم کارهایی برای «محیط زیستی عمل کردن» در كشورهای امپریالیستی رخ میدهد، بر پایه ادامه غارت و نابودی كشورهای تحت ستم توسط سرمایه بینالمللی است. نابودی جنگلهای بارانزا، ریختن مواد سمی در طبیعت و غیره، در كشورهایی كه هیچ استانداردی به سرمایه تحمیل نمیشود بیوقفه ادامه دارد و مزیت مهمی برای سودآوری است. بنابراین، تا وقتی که در چارچوب امپریالیسم هستیم «هزینه محیط زیستی عمل کردن» در محدوده امریكا و اروپا، از استثمار كشورهای تحت سلطه و هزینه نکردن برای حفاظت محیط زیست در آن کشورها پرداخت میشود. ۷۷ درصد منابع جهان، توسط ۲۰ درصد مردم جهان مصرف میشود. مردم امریكا راحت حمام میگیرند و شستشو میکنند و کم و بیش به راحتی آب (نسبتا) تمیز مینوشند (و به طور متوسط روزی ۶۶۰ لیتر آب مصرف میکنند)، ولی یك آفریقایی متوسط با ۲۰ لیتر آب در روز سر میكند. این مقدار برابر ۲ تا ۴ بار سیفون کشیدن در امریكاست.
۴. استانداردها و مقررات محیط زیستی همیشه كوتاه مدت هستند و هرگاه ملزومات سرمایه لازم بداند لغو میشوند و یا تغییر میکنند. مسئله فقط این نیست كه همه بلوكهای سرمایه مالی و شرکتها در دولت به هم وصل هستند ـ که البته هستند. نکته پایهایتر این است که «قواعد» سرمایه سرسختاند و قدرتشان بسیار بیشتر از حمایتهای کوتاه مدت محیط زیستی است. جیمز اسپث كه یك متخصص محیط زیست است، و سالها در سطوح بالای سازمان ملل و دولت امریكا در مقوله محیط زیست كار كرده میگوید علیرغم همه دستاوردهای نسبی که در زمینه لایه اوزون و بارانهای اسیدی حاصل شده «گرایشات هولناکی که ربع قرن پیش تشخیص داده شد تا به امروز ادامه دارند و جدیتر و لجام گسیختهتر شدهاند. » «نتیجه اینکه كنوانسیونهای مربوط به آب و هوا، از آب و هوا حفاظت نمیكنند و كنوانسیونهای تنوع زیستی از تنوع زیست محافظت نمیكنند، و كنوانسیونهای بیابان زایی، از گسترش بیابانها جلوگیری نمیكنند، و حتی كنوانسیون قدیمیتر و قویتر «قانون دریا» هم شیلات را حفظ نمیكند. مشابه این بحث را میشود در مورد گفت و گوهای متعدد بینالمللی در مورد جنگل که هیچ وقت به سطح کنوانسیون نرسیدند هم مطرح کرد.
۵. چهرههای اصلی سیاسی كه در چارچوب سرمایهداری فعالیت میكنند، در نهایت باید منافع سرمایه را تامین كنند. خیلی از مردم قبول دارند كه رژیم بوش راه نابودی عظیم محیط زیست و لغو استانداردها را باز کرد. اما اوباما نیز كه در کارزار انتخاباتیاش خود را طرفدار محیط زیست معرفی کرده بود اعلام كرده كه برنامههای حفاری کف دریا، انرژی هستهای و آنچه «ذغال پاك» نامیده میشود را دنبال خواهد کرد.
۶. وقتی که جهان با چنین خطرات بزرگ محیط زیستی روبروست باید نیازهای بشر و طبیعت را اولویت داد و به خلاقیت و ابتکارات تودههای مردم بال و پر داد و بر آن تکیه کرد. مسئله اصلی این است. و این کاری است که در این سیستم ممکن نیست! به فجایع طبیعی نگاه كنیم؛ به طوفان كاترینا یا زلزله هاییتی. اولین كاری كه سرمایهداران امپریالیست کردند این بود که ارتش بفرستند تا اوضاع از دستشان در نرود و جلوی فعالیتهایی که خود مردم برای پاسخگویی به وضعیت اضطراری سازمان داده بودند را بگیرند و در کار مردم خرابکاری کنند. سرمایهداری نه میتواند با این مشکل مقابله کند و نه میتواند مردم را برای مقابله با آن سازماندهی کند. چون این شکل از سازماندهی با دفاع از «تقدس مالکیت خصوصی» و فرودستی مردم منافات دارد. تضاد میان منافع طبقه سرمایهدار با منافع نوع بشر آشتی ناپذیر است.
خلاصه کنیم، هر قانونی که توسط دولتهای سرمایهداری برای محیط زیست وضع شود، همیشه محدود، قسمی، دائما زیر ضرب و کلا مختص کشورهای ثروتمند خواهد بود، در حالی که آلودگی و تخریب لجام گسیخته در کشورهای فقیر ادامه مییابد. و در همان زمان که انرژی و وقت صرف تلاشهای بیهوده و بی ضرر برای «پیشبرد کارها از درون همین سیستم» میشود، سیستم دارد بی وقفه مشکلات محیط زیستی مخرب تری ایجاد میکند.
تلاشهای مهمی که به مانع بر میخورند
مسئله این نیست كه مردم امروز گامهای مهمی برای غلبه بر روند نابودی محیط زیست بر نمیدارند. این تلاشها صورت میگیرد و باید از آنها حمایت شود. به عنوان مثال عده ای، از جمله بیولوژیستها ابتكارات بسیار مهمی را برای حفاظت از سیستمهای محیط زیست و جلوگیری از فروپاشی اكوسیستم، در اكوسیستمهای نقاط مختلف دنیا انجام دادهاند. برخی از این تلاشها بسیار ابتكاری بوده است. آنها طرح «باز گرداندن دنیا به حالت طبیعت وحشی» را پیش گذاشتهاند و میخواهند اکوسیستمهای طبیعی را به مراکز دست نخورده بزرگتر متصل کنند و راهروهایی طبیعی ایجاد کنند که یا مراکز توسعه و جادهها را دور بزند و یا از رویشان رد شود. هدف این است که حیوانات شکاری بالای زنجیره غذایی به منطقه تردد و مهاجرت وسیع تری دست پیدا کنند؛ چرا که این حیوانات در تنظیم کل اکوسیستم نقش ویژه دارند. برخی از این ابتكارات با موفقیتهایی همراه بوده است. یک نمونه، فعالیتهایی است که برای ورود دوباره گرگها به منطقه پارک ملی یلوستون انجام گرفته و ایجاد راهروهایی که بزرگراه شلوغ را قطع میکند تا كنون اثرات مثبتی داشته است. ولی در مناطق دیگر، این گونه تلاشها به مشكلات بزرگی برخورده است ـ در کشورهای متعدد پیشبرد این گونه تلاشها توسط سرمایهداران بزرگ و سایر منافع کوته بینانه موجود سد شده است. مثلا اداره امنیت داخلی آمریکا مانع ایجاد دالان مناسبی برای حیوانات شکاری در بالای زنجیره غذایی در مرز مكزیك و امریكا شده است و این مرز را با دیوار و نرده بسته است.
به منظور موفقیت ابتكارات این چنینی در محافظت از اكوسیستمهای بحرانی در مقیاس وسیع، به ابتكارات جسورانهای نیاز است که گاه از مرزهای کشوری فراتر میرود و همکاری دانشمندان و ساکنین محل را در مقیاسی بی سابقه و بینالمللی الزام آور میکند. وضع باید طوری تغییر کند که مردم مجبور نباشند صرفا برای زنده ماندن جنگلها را قطع کنند و گونههای رو به انقراض را شکار کنند. تلاشهایی که برای حفظ محیط زیست انجام میشود بی نهایت ارزشمندند ولی روابط سرمایهداری حاکم عقیمشان میکند. نظام نوین سوسیالیستی قادر خواهد بود راه را برای رشد این گونه ابتکارات هموار کند.
نجات زمین در چارچوب سرمایهداری ممکن نیست. نمیتوان سرنوشت حیات این سیاره را به دست کسانی داد كه سابقهای جز غارت و تلف کردن زندگی ندارند. شاید رویارویی با این حقیقت آسان نباشد ولی چارهای نیست. باید به دنبال راه نوینی بود.
چهار دلیل بر اینكه «فنآوری سبز» چاره کار نیست
برخی توسعه «فنآوری سبز» جدید تحت همین سیستم را راه حلی برای بحران زیست محیطی میدانند و فکر میکنند که استفاده بیشتر از فنآوریهای «پاک» مثل استفاده از نیروی آب، باد و خورشید برای تولید انرژی، و توسعه فنآوریهای جدید، شمشیری جادویی است که کار بحران محیط زیست را یکسره میکند. میگویند فقط باید کاری کرد كه این فنآوریها به اندازه كافی سودآور باشند که سرمایهدارها را راغب به سرمایه گذاری كنند ـ و در غیر این صورت دولتها به آنها یارانه بدهند.
این راه حل را دقیقتر بررسی کنیم.
اول از همه، به خاطر همه قوانینی كه ذکر کردیم، سرمایهداران مجبورند کاری را بکنند که مطابق محاسباتشان سود بیشتری نصیبشان میکند. نظام کنونی انرژی كه مبتنی بر استخراج نفت و ذغال سنگ و گاز است بسیار سودآور است. به همین دلیل، سوخت اصلی و عمده مورد استفاده در جهان است. علیرغم این که پایدار نیست، عمیقا مخرب است و امروز میدانیم که مسبب تغییرات فاجعه آمیز آب و هوایی خواهد شد. كمپانیها و كشورها باید بکوشند تا آخرین ذره سوختهای فسیلی را از زمین بیرون بکشند. اگر خودشان نکنند رقیبشان میکند و دخلشان را میآورد. حتی اگر امریكا پروژههای زیادی را برای توسعه فنآوریهای سبز و حمایت از آنها کلید زده باشد، این حمایتها با همان درآمدهای مالیاتی که به معنی سودهایی حاصله از سرمایه است انجام میشود. سایر كشورها (از جمله آنها كه از منابع نفتی و تولید نفت خود سود میبرند) این موضوع را گشایشی میبینند و از انرژی ارزانتر به عنوان وسیلهای برای تضعیف سلطه اقتصادی آمریکا و قدرت سیاسی و نظامی که با آن گره خورده استفاده میکنند.
دوم، برای تولید سوخت فسیلی منابع، زیرساختها و دانش عظیمی هزینه شده است. مطابق «قوانین» سرمایهداری، همه سرمایه گذاریها باید برگشت داده شوند. اگر از سوختهای فسیلی برای مدتی استفاده نشود، چه اتفاقی میافتد؟ چرخش از فنآوریهای فعلی به سمت «فنآوری سبز» نیازمند سرمایه گذاریهای هنگفت است. بنابراین برای سرمایهداری قطع وابستگی به سوختهای فسیلی و پیشبرد فعالیتها از طریق فنآوریهای سبز آسان نخواهد بود. این تغییری است كه ممكن است به اندازه روند موجود سودآور نباشد. این موضوع از نحوه سرمایه گذاریهای انجام شده در فنآوریهای مبتنی بر سوخت فسیلی و كمپانیهای تولید انرژی كاملا مشخص است ـ و این مغایر تبلیغات عمومی و رسانهای در مورد استفاده از انرژیهای سبز است. در حقیقت كمپانیهای نفتی از «فنآوری سبز» حرف میزنند، ولی در عمل در حال حفاریهای بسیار عمیق در دریاهای غرب آفریقا هستند. هم زمان دولت امریكا از حاكمان فاسد منطقه پشتیبانی میکند. در ارتش آمریکا یک واحد خاص «فرماندهی آفریقا» (MOCIFRA) تشکیل شده است.
سوم، فرض بگیریم که در آینده نزدیک نتوان با «فنآوری سبز» انرژی ارزانتری نسبت به سوختهای فسیلی تولید کرد. در جامعه سوسیالیستی یا كمونیستی، چرخش از مصرف سوختهای فسیلی به فنآوری سبز امکان پذیر است حتی اگر این کار گرانتر تمام شود. علت این است که نیازهای نوع بشر و پایداری سیستمهای طبیعی، مبنای اصلی تصمیم گیری خواهد بود (هر چند که هزینهها مد نظر قرار میگیرند). به علاوه، دولت قادر خواهد بود مازادی را که توسط جامعه تولید شده بر حسب نیازهای عالیتر اجتماعی سریعا به بخشهای مختلف اختصاص دهد. چنین کاری در سرمایهداری، یعنی تحت سلطه مالكیت و کنترل خصوصی، ناممكن است.
سرمایه «به طور طبیعی» در مسیر اقتصادی که پایهاش سوختهای فسیلی است جریان مییابد چرا که هم ارزانتر است و هم برگشتی سرمایه بیشتر است، مگر این که از استخراج و مصرف سوختهای فسیلی ممانعت به عمل آید. اگر بعضی از موارد مصرف سوختهای فسیلی ممنوع شود نیز تولید و فروش این نوع سوخت کماکان در بازار سیاه و از طریق رشوه دهی، خارج از دایره قوانین و مقررات زیست محیطی، ادامه خواهد یافت. این مسئلهای است که پیشاپیش در مورد قطع درختان جنگلهای بارانزا برای تهیه الوار اتفاق افتاده است. در اندونزی این کار رسما ممنوع شده اما کماکان انجام میشود. این مسئله در مورد حمل و نقل دریایی زبالههای سمی الكترونیكی از كشورهای غنی به فقیر هم صدق میکند. طبق بیانیهها و توافقات بینالمللی این کار ممنوع اعلام شده اما این محمولهها به اسم تجهیزات كامپیوتری «اهدایی» از طریق دریا منتقل میشوند.
چهارمین و اساسی ترین نکته این است که وجود فنآوری و استفاده از آن فقط در این یا آن سیستم اقتصادی متصور است. اگر این سیستم سرمایهداری باشد هر فنآوری جدید فقط میتواند در چارچوب «قوانین» سرمایهداری و روابط قدرت این سیستم مورد استفاده قرار گیرد و میگیرد. برای این که مسئله روشنتر شود فرض كنیم كه بلند پروازانه ترین رویاهای «فنآوری سبز» صورت واقعیت به خود بگیرد و دانشمندان موفق به راهگشاییهای جدید و عظیم شوند و راههایی نوین و کم هزینه برای تولید انرژی در ابعاد گسترده بیابند که به تولید گازهای گلخانهای منجر نشود.
در این حالت چه اتفاقی میافتد؟ بلافاصله انحصارات و بلوكهای مختلف سرمایه بر سر ثبت این اختراع، به تملک در آوردن و سود بردن از آن به جان هم میافتند. تحت سیستم سرمایهداری فقط این گروهبندیها یعنی انحصارات و بلوکهای سرمایه هستند که میتوانند تولید و توزیع انبوه این انرژی جدید را سازمان دهند. برندگان این نبرد میکوشند قیمت این انرژی را تا آنجا که میتوانند بالا ببرند تا بیشترین میزان سود را نصیب خود کنند. برای تهیه دستگاهها و مواد خام گوناگونی که برای تولید این انرژی مورد نیاز است به ارزان ترین راهها متوسل خواهند شد، یعنی توسط زحمتکشانی که در تحت شرایط کاری بس ظالمانه با دستمزد اندک کار میکنند. بین قدرتهای سرمایهداری نبردی در خواهد گرفت كه منجر به جنگها و مداخله گریها میشود ـ نمونهاش را در مورد نفت میبینیم. هرکس این فنآوری را کنترل کند میتواند دنیا را کنترل کند و تحت سلطه بگیرد. علاوه بر آن، چه چیز میتواند مانع استفاده سرمایهداران از فنآوری سبز در تولید چیزهایی مثل سلاحهای کشتار جمعی شود؟ (جای تعجب نیست که وزارت دفاع آمریکا به فنآوری سبز بسیار علاقمند است؟)
بنابراین، حتی اگر «فنآوری سبز» در بلند پروازانه ترین رویاهای خود به طور جدی به بحران زیست محیطی بپردازد ـ که البته در بحث های قبلی نشان دادیم كه چنین چیزی بسیار بعید است ـ این تدابیر کماکان در چارچوب سیستم سرمایهداری انجام خواهد شد. سیستمی که از راههای بیشمار دیگر، طبیعت را آلوده و خراب میکند و بر مردم دنیا ستم روا میدارد.
بله، ما شدیدا به فنآوریهای سبز نیازمندیم تا بتوانیم به شکل پایدار انرژیهایی تولید كنیم كه نه طبیعت را تخریب كند و نه باعث گرمایش زمین شود. اما این کار فقط به كمك یک سیستم سراسر متفاوت امکان پذیر است. سیستمی که فنآوری را برای منافع مردم به کار میگیرد؛ برخلاف سرمایهداری که دغدغهاش افزایش سود است و بس.
فعلن هیچ دیدگاهی برای "ریشهیابی کنیم - وضعیت اضطراری قسمت چهار"
Post a Comment